سر به سر صحبت مچنون است
صحبت از قافیه بیرون است
لاجرم باد به صحراهاست
لاجرم غنچه دلش خون است
«لاجرم» چیست؟ گریز از خود
آنکه زندانی گردون است
آنکه دور از تو دلی بر دار
آنکه در پیش تو خاتون است
دست از حوصلهام بردار!
پایم از حوصله بیرون است
سینهام لایق دستت نیست
سینهام حفرهی قارون است
چیست در سینه که در هر کام
هفت آتشکده مدفون است؟
نام تو زیر زبان من
جرعهای در تب هامون است
کهنهاندیشهام آری اشک
وقتی از مکتب جیهون است
ای که از ابر تو بارانم
این که دامن شده کارون است
این که تو کشتی دریاها
این که من پنجره، قانون است
سیدمیثم طباطبائی (ساحل) خرداد 88